خدا رحمتشان کند، دو برادر سردار بودند زین الدین معروف هستند. یکی از این برادرها، برادر کوچکتر، دید تهران عروس میبرند، دید این عروس هم خیلی آرایش کرده و وضعش کذایی است. همهی جوانها هم به این عروس نگاه میکنند.
این دید برود و بگوید: نگاه به نامحرم نکنید، اصلاً او را میزنند. به او محل نمیدهند. رفت آن طرف خیابان و شروع کرد به اذان گفتن. همه گفتند: این چه وقت اذان است. اعتنا نکرد و مفصل اذان گفت. آخرش گفتند: آقا این چه اذانی بود؟ گفت: من دیدم مردم به این نگاه میکنند، گفتم بگویم که مردم عوض این عروس به من نگاه کنند چهار تا گناه کم شود. این را مرد میگویند. یعنی خودش را به آب و آتش میزند که یک گناه کم شود.
حاج آقا قرائتی