بک یک کسی گفتند: چون کارهای خوبی کردی، خدا سه دعای تو را مستجاب میکند. دعای اولم این است که زن من زیباترین زنهای دنیا شود. آمد خانه دید عجب زنی شد! در همسایهها پچ پچ افتاد و صف میکشیدند که خانم ایشان را ببینند. دید زندگی سخت شد. گفت: دعای دوم من این است که زن من به قدری زشت شود که هیچکس نگاهش نکند. آمد خانه دید زن کج شد. گفت: دعای سوم من این است که زن من مثل روز اولش شود. یعنی پول خرج کردن عقل میخواهد. دعا کردن عقل میخواهد.
برکت وقف این است که انسان را باز میکند. آدم که وقف نمیکند میگوید: این برای من است. وقتی وقف کرد میگوید: برای من نه، برای ما است. خودت را بزرگ میکنی. حتی یکبار حضرت ابراهیم یک دعای تنگی کرد، خدا گفت: من این دعا را مستجاب نمیکنم. دعا این بود. «وَ ارْزُقْ أَهْلَهُ مِنَ الثَّمَراتِ مَنْ آمَنَ مِنْهُم» (بقره/126) یعنی هرکس ایمان دارد، رزق به او بدهید. خدایا به مؤمنین بده بخورند. فرمود: نه! کفار هم بخورند. «وَ مَنْ کَفَرَ فَأُمَتِّعُهُ» کافر هم باشد من کامیابش میکنم. حساب قیامت جداست. در دنیا نباید بگوییم: فلانی چون کافر است آبش را قطع کنید. نانش را قطع کنید. وقف باید عام باشد.
آقایی مرا در حرم حضرت معصومه دید. گفت: من در زندگی با سه تا فرزند به جایی رسیده بودم که فقط به طلاق فکر میکردم. با سه بچه به این نتیجه رسیده بودم که دیگر به درد هم نمیخوریم. قبل از اینکه یک مسافرت تبلیغی بروم یک نفر کتاب «محبت زنان و کودکان» شما را به ما داد. این را خواندم. یک چیزی آنجا از آقای دولابی و انصاری و بزرگان نقل کرده بودید که از میان چهار میلیارد جمعیت کره زمین آنچه خدا برایت قرار داده، آن شوهری که برایت قرار داده و آن زنی که برایت قرار داده از همه برای تو مناسبتر است. تو تن به قضاء و قدر بده. تسلیم باش. زندگی مرا متحول کرد. این کلمات باعث شد من با خانم یگانه شوم و با هم یکی شدیم و از طلاق صرف نظر کردیم و کتاب شما باعث خیر برای من شد.
حاج آقا فرحزاد
رابطهی من با مرحوم مطهری سالها قبل از انقلاب با یک ضرب المثل شروع شد. ایشان سخنرانی میکرد، بحثش این بود که ما سی سال گناه کردیم، چرا قرآن میگوید: «خالدین فیها» برای همیشه در جهنم هستند؟ پنجاه سال خلاف کردیم چرا برای همیشه در جهنم باشیم؟ مگر خدا عادل نیست؟ داشت به این سؤال جواب علمی میداد. من هم نشسته بود گوش میدادم. من هی یک نگاه به مردم و یک نگاه به مرحوم مطهری میکردم. میگفتم: آیا مردم متوجه حرف ایشان میشوند؟ حرفهای ایشان که تمام شد به مرحوم مطهری گفتم: یک لحظه صبر کنید. بلند شوم از درون جمعیت رفتم روی بلندی ایستادم. گفتم: هرکس فهمید الحمدلله! اما هرکس نفهمید گوش کند. شما یک لحظه با چاقو در چشمت میزنی و تا ابد کور هستی. چاقو زدن یک ثانیه و کوری نود سال است. مرحوم مطهری خندید و خیلی خوشش آمد. گفت: اگر این مثل را میدانستم اینقدر دست و پا نمیزدم. آنوقت هرجا ایشان بحث علمی میکرد به من میگفت: من علمی را میگویم و قرائتی بحث را ساده میکند.