۰۹ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۷:۰۵
خاطره
یک کسی به من گفت: انگشترت را به من بده، گفتم: میخواهی چه کار کنی؟ گفت: میخواهم نگاهش کنم و یاد تو بیافتم. یادگاری! گفتم: به تو نمیدهم، تا دیدی نیست، یاد من بیفت. تو میخواهی هر وقت دیدی یاد من بیفتی، هر وقت نگاه کردی دیدی انگشتر نیست، بگو این شیخ هم انگشترش را به ما نداد. تو اگر میخواستی یاد من باشی، از نبودن هم میتوانستی یاد من باشی.
حجه الاسلام قرائتی
۹۵/۰۲/۰۹