قبل از انقلاب آیت الله العظمی مکارم به ما فرمود: تعطیلات حوزه زیاد است. بیایید خودمان یک مقدار از تعطیلات کم کنیم و یک کاری کنیم. ده طلبه زیر نظر ایشان بود. چهارشنبه غروب بعد از نماز مغرب دیگر حوزه تعطیل است. یک ساعت و نیم چهارشنبه شب و یک ساعت و نیم پنج شنبه صبح حوزه تعطیل است. دو تا یک ساعت و نیم در هفته سه ساعت است. میدانید نتیجه هفتهای سه ساعت چه شد؟ تفسیر نمونه شد که 27 جلد است و حدود صد بار با کم و زیادش چاپ شده است. به چند زبان دنیا ترجمه شده است. این نتیجه استفاده از تعطیلات است.
چه اشکالی دارد یک بچه دبیرستانی و راهنمایی پیش کسی برود که شناخته شده است. عمو و دایی، پدر نجار است، پسر لیسانس است، چکش دست نمیگیرد. لیسانس است مزرعه و آب و باغ را نمیرسد. میگوید: من لیسانس هستم. بیل دست نمیگیرم. خوب پس حضرت علی بیخود بیل دست گرفت؟ چه اشکالی دارد آدم با سواد ترین مردم کره زمین باشد و بعد از پیغمبر بیل دست بگیرد؟ این که کار زشتی است چه کسی گفته است؟...
حاج آقا قرائتی
دکتر شریعتی می گوید:
در حادثه کربلا با سه نمونه شخصیت روبرو میشویم.
اول: حسین (ع)
حاضر نیست تسلیمِ حرفِ زور شود.تا آخر میایستد.
خودش و فرزندانش کشته میشوند.هزینه انتخابش را میدهد
و به چیزی که نمیخواهد تن نمیدهد.از آب میگذرد، از آبرو نه
دوم: یزید
همه را تسلیم میخواهد.مخالف را تحمل نمیکند.
سرِ حرفش میایستد.نوه پیغمبر را سر میٔبرد.بی آبرویی را به جان میخرد تا به چیزی که میخواهد برسد
سوم: عمرِ سعد
به روایتِ تاریخ تا روز ٨ محرّم در تردید است.
هم خدا را میخواهد هم خرما،
هم دنیا را میخواهد هم اخرت.
هم میخواهد حسین (ع)را راضی کند هم یزید را.
هم اماراتِ ری را میخواهد،هم احترامِ مردم را.
نه حاضر است از قدرت بگذرد،نه از خوشنامی.
هم آب میخواهد هم آبرو.
دستِ آخر اما عمرِ سعد تنها کسی است
که به هیچکدام از چیزهایی که میخواهد نمیرسد.
نه سهمی از قدرت میبرد نه از خوشنامی.
ما آدمهایِ معمولی راستش نه جرات و ارادهِ حسین (ع) شدن را داریم،
نه قدرت و ابزارِ یزید شدن را
اما در درونِ همه ما یک عمرِ سعد هست!
من بیش از همه از عمر سعد شدن میترسم...
روضه
برای مؤمن، آیه از سوره بروج است. «وَ السَّماءِ ذاتِ الْبُرُوجِ» (بروج/1) یک
زمانی گودی کندند، در گودی را پر از هیزم کردند. هیزمها را روشن کردند. هرکسی
مؤمن بود او را در این گودی میانداختند و مینشستند سوختن این را میدیدند. آیه
نازل شد. «قُتِلَ أَصْحابُ الْأُخْدُودِ» (بروج/4) اخدود به معنی گودی است. مرگ بر
اصحاب اخدود. برای اینکه اینها مؤمنین را زنده زنده میسوزاندند. پس خداوند هم
برای مؤمن مظلوم روضه خوانده است. هم برای کافر مظلوم، تا چه رسد به حضرت رقیه و
حضرت زینب و امام حسین. این عزاداری ما ریشه دارد.
«وَ إِذَا الْمَوْؤُدَةُ سُئِلَتْ، بِأَیِّ ذَنْبٍ قُتِلَت» (تکویر/8 و9) موؤده یعنی دختر زنده به گور شده. سؤال میشود: این دختر چه گناهی کرده بود که زنده در گورش کردی؟ دختر مشرک است. پدرش هم مشرک است. اما مظلوم است.
رزمنده ۱۴ ساله ای را به اسارت گرفته بودند. فرماندهی عراقی وقتی او را دید و متوجه سنش شد، پرسید مگر سن سربازی ۱۸ سال نیست؟ خمینی سن سربازی را پایین آورده؟
رزمنده در جواب عراقی گفت نه، سن سربازی همان ۱۸ سال است، خمینی سن عشق را پایین آورده.
خاطره از: سیدناصر حسینیپور، جانباز دفاع مقدس و نویسنده کتاب "پایی که جا ماند"
در آبادان یک گاراژ اوراق فروشی داشت؛ اسمش دریاقلی (سورانی) بود؛ وقتی عراقیها حمله کردند این شیرمرد زودتر از پیشروی عراقیها با خبر شد.
این رزمنده به محض دیدن نیروهای بعثی با دوچرخه قراضهاش هشت کیلومتر را رکاب زد تا به نیروهای خودی رسید و به بچههای سپاه آبادان اطلاع داد که وضعیت این طوری است و آنها هم رفتند و پیشروی عراقیها را سد کردند.
دریاقلی بعدها به همراه فرزندش در جنگ به شهادت رسید روحش شاد.
یکی از فقهای شورای نگهبان آیت الله رضوانی(ره) میگفت: درس را نزد آیت الله فکور یزدی شروع کردیم.
میگفت: به او گفتم: آقا بیا به من درس بده. آمد چند روز درس داد و دیگر نیامد. در خانهاش رفتیم و گفتیم: آقا، چرا نمیآیید؟ گفت: برو من میآیم!
گفتیم: چرا این دو سه روزه نیامدی؟ گفت: راستش شما که آمدی گفتی: بیا به ما درس بده، من آمدم دو سه روز درس دادم و گفتم: شاید شما درس مرا نپسندی. منتهی چون آمدید از من دعوت کردید در رودروایسی گیر کردید. گفتم: دو سه روز نمیروم، اگر اینها از درس من خوششان آمده باشد، در خانه میآیند و میگویند: بیا! آنوقت دیگر میروم. اگر بدش آمده باشد من با عمر شما بازی نکنم.
حاج آقا قرائتی
شخصی به امام جواد(ع) نوشت. من شخصیت مهمی در جامعه دارم. دخترهایم بزرگ شدهاند. ولی هر دامادی که میآید به ما نمیخورد. ما شمال شهری هستیم، او جنوب شهری است. ما ماشینمان اینقدر است، او ماشینش اینقدر... ما قالیمان ابریشم است، او روی نمد نشسته است. من شخصیت مهمی دارم. ای امام جواد! امام فرمود: مخت خراب است. این چه فکری است؟ کفو به این معنا نیست که قالیهای ما به هم بخورد. یا مدرکهای ما به هم بخورد. باید اخلاقمان به هم بخورد. میشود هر دو دکتر و مهندس و آیت الله باشند، نتوانند با هم زندگی کنند. ممکن است هیچ کدام از این عناوین را نداشته باشند، زندگیشان شیرین باشد. زندگی شیرین و کفو معنای هم فکری و اخلاق است.
حاج آقا قرائتی